من و خرسی صورتی

در جست و جوی عشق

من و خرسی صورتی

در جست و جوی عشق

پریزاد - قسمت اول- پری نپر پرواز کن

خرسی جان شرمندتم که با خودم قهرم و روزهاست که نخوابیدی


عیفی نداره بافا جان میدونم حالت خراب مرابه 


خوبه لاقل تو اینارو میفهمی عروسکم این اداما که نمی فهمن هی میگن امتحان الهی داریم اماده باش غافل از اینکه خودشون هم دارن امتحان میشن


ای بافا پس این خنده های مستانشون از همینه ؟


اره خرسی جونم کر و کور و لالن ؛ می خوای برات یه داستان از شهر پری ها بگم ؟


اوهوم بگو


" خدا بود و هیچکی نبود

 

اسمون و زمین اورد


خواب و خنده و اه و اشک اورد


پری اورد


زیبایی دادش


غصه تنهایی داد ش


بال برای پریدن دادش


پری باهاش پرواز کرد


اما بال که برای پرواز نبود برای پریدن بود


پری افتاد و بالش شکست


دلش شکست


قلب شیشه اش تیکه هاش پخش و پلا شد


هر کسی یه تیکه از قلبشو برداشت و خواست صاحب همش بشه


پریزادی امد و اهی کشید


افسانه اه امد 


اما به جای پریزاد به پری نگاه کرد


پری قلب نداشت


خسته از پرواز بود


اه هم اه کشید


پری خون گریه کرد


قلبی نداشت 


ارزو کرد دوباره بال در بیاره باهاش بپره


اه رفت


پریزاد رفت


پری موند و بال پریدن


بلند شد که پرواز کنه


اما پرید


جستی گزید


خدا رو دید


بالش ؛ پر شد و پرواز کرد "



نشر این داستانک پیگرد قانونی دارد - نقاش گم نام فاطمه خانی





نظرات 13 + ارسال نظر
punisher یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 09:17 ب.ظ

ما ز بامی که پریدیم ، پریدیییییییم
خیلی قشنگ بود با زبان کودکانه ولی با لحن که بوی هزار سال رو میده .
آفرین

بهمن یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 10:58 ب.ظ http://axeto.mihanblog.com

الان به خودم می گم آیا قشنگ تر از اینم میشد نوشت و به این نتیجه رسیدم که عمراااااا.
فوق العاده بود فوق العاده......

زرشا یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 11:14 ب.ظ

خیلی خوب بود
ادامه بده

رویا دوشنبه 19 مهر 1389 ساعت 01:02 ب.ظ

فلسفه زندگی خیلی پیچیده است،این پیچیدگی توی متنت پیدا است.
همیشه در شیرین ترین لحظات زندگی در انتظار تلخی باش که غم و شادی با هم است مانند مرگ و زندگی ...........با همه مهربان بودن و بخشنده بودن است که جاودانه است

شما عشق منی خودتم خبر نداری

کاوه سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 10:39 ب.ظ

اما بال که برای پرواز نبود برای پریدن بود
همه با هم در مسیری اشتباه قدم میزنیم
چه جالب.باحال بود.بازم سر می زنم.

ممنون

مهدیه چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 02:48 ب.ظ

خیلی قشنگ بود اون پریه منم که بالم شکسته .. دیگه هم دوست ندارم بالی داشته باشم ....
خیلی قشنگ بود

اون پری هر کسی می تونه باشه فقط باید رسم عاشقی بلد باشه

فاطمه چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 03:06 ب.ظ

همیشه یه پری واسه پریدن هست.مهم این که با اون پر بتونی پرواز بکنی.من پرمو پیدا کردم ولی هنوز پرواز نکردم.دعا کنید برام.ماچ ماچ

ایشاالله که زودی پرواز کنی

مهدیه چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 03:20 ب.ظ

کلاغ پر.... گنجیشک پر .....فاطمه پر...
فاطمه چشمم روشن نگفته بودی که پریدی....

خان داداش شنبه 1 آبان 1389 ساعت 11:45 ب.ظ http://WWW.JOVOZEM.BLOGFA.COM

بله دوستان همه کارشناس خبره هستن و همگی نظرات رو گفتن چیزی واسه ما نموند من با همشون موافقم

tayebeh یکشنبه 2 آبان 1389 ساعت 12:50 ق.ظ http://avayeghanoon.blogfa.com

ای ول خیلی خوکشل بود عزیزکم

tayebeh یکشنبه 2 آبان 1389 ساعت 12:53 ق.ظ http://avayeghanoon.blogfa.com

قشنگ بود جون فقط : پری موند و بال پریدن ؛

.....
خدا کنه که هیچ وقت این بال نشکنه و بتونه پرواز کنه

خان داداش چهارشنبه 12 آبان 1389 ساعت 02:27 ب.ظ http://WWW.JOVOZEM.BLOGFA.COM

سلاام اون ورااا تشریف بیاوریییییییییید

Hassan :D دوشنبه 29 فروردین 1390 ساعت 10:21 ب.ظ http://ama-tanhaei.persianblog.ir/

دفتر نقاشی رو برداشتم یه زمین کشیدم یه آسمون
یه پری کشیدم که 2 تا بال داشت می تونست باهاش بره تو آسمونا، ولی قلب نداشت آخه ...
یه پریزاد کشیدم که به پری نگاه می کرد
نتونستم آه رو بکشم اونو سپردم به پریزاد گفتم خودت آه بکش
من میرم سراغ خدا!
خواستم خدارو بکشم یه نگاه به جعبه مداد رنگی کردم بینم خدا رو چه رنگی بکشم...
امم خدا چه رنگیه ؟
تصمیم گرفتم پری رو بفرستم پیش خدا تا بره خدارو ببینه بگه چه رنگیه ، واسه همین واسش یه قلب کشیدم یه قلب خیلی بزرگ که بتونه بزرگی خدارو حس بکنه و پری رفت ...
دیگه پری رو ندیدم ولی خدا روکشیدم
خدارو سفید کشیدم تا همه جای نقاشیم باشه ...

برای پرواز بال نیاز نداریم باید یه دل پاک و ساده داشته باشیم

{حسن حسش خوبه یعنی عالیه ولی داستانهات یه قسمتش وزن داره یکیش نداره :دی چرا اونوقت ؟}

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد