شاید زندگی ان جشنی نیست که آرزوی رقصیدن در آن را داشتم
امما اینک که دعوت شدم
زیبا تر از همه می رقصم
زنگ زدم به یک دوست هم جنس تا صداش آروم کنه دلمو
با نهایت عشق
...حس کردم وقتی مادرش صداش کرد اولش که نیمد ( چون چند بار صداش کرد ) بعد هم با کراهت حرف می زد .
قول می دم دیگه هیچ وقت مزاحمت نشم !
خرسی جوونم ؛ عشقم اگه تو هم واقعی بودی شاید ... نه اینو دیگه باور نمی کنم.
[ساحران] گفتند اى موسى یا تو مىافکنى یا [ما] نخستین کس باشیم که مى اندازیم
گفت [نه] بلکه شما بیندازید پس ناگهان ریسمانها و چوبدستىهایشان بر اثر سحرشان در خیال او [چنین] مىنمود که آنها به شتاب مىخزند
و موسى در خود بیمى احساس کرد
گفتیم مترس که تو خود برترى
و آنچه در
دست راست دارى بینداز تا هر چه را ساختهاند ببلعد در حقیقت آنچه
سرهمبندى کردهاند افسون افسونگر است و افسونگر هر جا برود رستگار نمى
شود
پس ساحران به سجده درافتادند گفتند به پروردگار موسى و هارون ایمان آوردیم (۷۰)
[فرعون] گفت آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید قطعا او
بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است پس بىشک دستهاى شما و پاهایتان را
یکى از راست و یکى از چپ قطع مىکنم و شما را بر تنههاى درختخرما به دار
مىآویزم تا خوب بدانید عذاب کدام یک از ما سختتر و پایدارتر است
گفتند ما هرگز تو را بر معجزاتى که به سوى ما آمده و [بر] آن کس که ما را پدید آورده است ترجیح نخواهیم داد پس هر حکمى مىخواهى بکن که تنها در این زندگى دنیاست که [تو] حکم مىرانى
ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهان ما و آن سحرى که ما را بدان واداشتى بر ما ببخشاید و خدا بهتر و پایدارتر است
در حقیقت هر که به نزد پروردگارش گنهکار رود جهنم براى اوست در آن نه مىمیرد و نه زندگى مىیابد
و هر که مؤمن به نزد او رود در حالى که کارهاى شایسته انجام داده باشد براى آنان درجات والا خواهد بود