به هر حال باید نرم جنگید با سختی پر تنش روزگار
داستان آرزوی آمدن مجنونی و پیدا کردن لیلی , بسیار تکراری است
قرن هاست تکرار می شود و بحران می سازد و اکنون در کنار ماست
چه بخواهی و یا برعکس مجبوری وارد بازی شوی
عشق ؟ عشـــــــــــــــــق ؟ عــــــــــــــــشــــــــــــــــــــق ؟
یا منفعت ؟
اگر به نفعم باشد خودم را عاشقی سینه چاک معرفی می کنم و می مانم وگرنه به راحتی دلیلی برای نبودن می سازم
ظاهرا عاشق کور می شود اما در واقع برای رسیدن به آنچه می خواهد , نمی بیند
و اصرار و اصرار و شاید بهتر باشد بگویم اسرار !
اسرار فساد اخلاقی و شب بیداری های بی دلیل جز لیلی و مجنون بازی شاید چیز دیگری باشد
درک هنر در حیوانات بدون درک
درک اینکه غریزه بدون شعورش که در واقع هنرنمایی می ماند, به خودی خود اتفاق نمی افتد
درک استعداد درونی تمام انسان ها و تلاش تنها اندک انسانی , برای رشد بدون تفکر به سود دهی
درک اینکه غریزه برابر است بین جانداران ِ متحرک و داشتن این درک که انسانم ؛ به خودی خود اتفاق نمی افتد
کودک به کمک نیاز دارد تا را بیفتد
استعداد به تلاش نیاز دارد تا توانایی شود
و فهم اینکه همه اینها هنر می خواهد آسان نیست
هنرش را داشت و آفرید
هنرش را داری انسان هنر مندی را بساز که امیال غریزی جانداران ِ متحرک را در تنگنای درک و شعور تفاوتی باشد برای انسان بودن .
--------------------------------------------------------------------
نقاش گم نام : فاطمه خانی
انتظار جزئ غیر قابل جداسازی زندگی
پراکندگی افکار و انسجام صف موضوعات پیش بینی نشده و قافل گیری ذهن
پرواز از نوع احساس و تلاش از روی عادت
ترس از همه و هیچکس و اعتماد به همه و هیچکس
تکرار و تکـــــــــــــکرار و تکـــــــــــــــــــــــــــرار
و نخواستن و بودن و فهمیدن و نفهمیدن و سکـــــــــــوت
سکوتم را بد جور هستم و پوست اندازی را بد جور هستم و نیستم
هست یا نیست
نمی دانم
بلند می خنــــــــــــــدم از فهمیدن ها و نفهمیدن هایم و چه تلخ است بدانی و نفهمی
کاش در جوانی می دانستم انچه را در میانسالی خواهم فهمید
----------------------------------------------------------------------------
نقاش گم نام فاطمه خانی