من و خرسی صورتی

در جست و جوی عشق

من و خرسی صورتی

در جست و جوی عشق

۱۴ همیشه فوق العادست برای من

به نام خدا


امروز 14 مرداد سال 88 که فردا می شه 15 مرداد و همچنین 15 شعبان و روز ولادت اقا امام  زمان (عج) .

امروز مثل همه 14 ها روزه قشنگی برای من بود

یا بهتر بگم قشنگ شد


دیشب تا 4 صبح داشتم مثل همه چهار شنبه ها اتود کلاس گرافیکمو می زدم بعد می خوابیدم و 7 بیدار می شدم امما امروز تا 10:15 بیهوش بودم یهو از خواب پریدم و نفهمیدم چه طور حاضر شدم ...


 رسیدم مترو و خلاصه  یهو قیافم اینجوری شد که می بینین


دستام داشت یخ می زد به زور جون کندن 1 پیامک فرستادم واسه خرسیو اینقد رفته بودم تو هپروت که متوجه جوابش نشدم

خرسی تو واگن بقلی بود من پیاده شدم و زول زدم به خرسی که تو مترو داشت می رفت


اااااا... پیامک تا دیدمش زنگیدم به خرسی و ...


ولی انگار خواب بودم و الان که از خواب بیدار شدم خرسی مثل همیشه داره با چشمای مهربونش عشقمو تحسین می کنم


خرسی جونم عزیزم دوستت دارم


عاشقتم


تابستون 88

اره ؛

شادم و آروم


آرامش درونی ؛

نمی ذونم چرا اما احساس می کنم روزهای خوبی منتظرم هستند ؛


با اینکه این روزا بد جور مریضم و درد می کشم اما خوشحالم چون این درد ها بار گناهامو کم می کنن


کنکور هم خوب دادم و تا جوابش بیاد شبا کابوس می بینم که زمان ثبت نام داره می گذره و من جا موندم


کلی کار دارم


زبان کار کنم  ، نقاشی بکشم ، خط کار کنم ، کلی چیز میز هم می خوام بدوزم آخه خیاطی هم بلدم ( ا زهر انگشتم 15 تا هنر می ریزه)


گرافیکمم که این ترم آخرمه

برای ترم بعد م یخوام برم کلاس گریم تا از شر این آرایشگاه ها که تاپاله می چسبونن به صورتم راحت شم ( اااا... چه بی ادب شدم همش تقصیر این لول جونه )


وای خرسی جونم کجا بودی چند روز گمت کرده بودم ؛ حالا که پیدات کردم قول می دم عین آدم بخوابم و کار هامو انجام بدم