من و خرسی صورتی

در جست و جوی عشق

من و خرسی صورتی

در جست و جوی عشق

تمام لحظه های خالی از عشق

تمام لحظه های خالی از عشق که محکومشان می کنیم به :" دوستم بدار " تک تک به سیاهی می رسند

اگر نفرین باز خورد نداشت یا اتفاقی بود که به آسانی رخ می نمود شاید همگی محکوم نفرین می شدیم

خستگی روحی که آن را :" دلم گرفته" می نامیم تنها خواسته اش پناهگاهی است برای آرمیدن

اگر من به تو بگویم بیا و در آغوشم بیارآم با امید آرامش نیا که وجودم را غده های سرطانی تنهایی فراگرفته

اما تو امید داشته باش

امید به اینکه تن رنجورم پناه بی پناهیت شود


شاعر : نقاش گم نام فاطمه خانی

نظرات 3 + ارسال نظر
رویا یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 01:44 ب.ظ

وجودت همیشه سرشار از عطر یاس باشه عزیزم

میسی

طیبه سه‌شنبه 17 خرداد 1390 ساعت 05:43 ب.ظ http://avayeghanoon.blogfa.com

قفونت برم من
تو که نقاش معروفی هستی
کی گفته گم نامی ؟

ای بابا !!! گم نامی که به اسم نیست به دله

گم نام چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 05:19 ب.ظ

از شعر وشاعری چیزی نمیدانم
همینقدر میدانم میخواهی عاشقی را رسمی نودراندازی
غافل از اینکه اکثیر عشق خود هردم نوبه نومی گردد
...با عاشقانی که دنبال رسم نو می گردند
"نام"ت بلند آوازه است
شاید قدرش را نمیدانی
نام تو هرگز "گمنام"نمی شود
دلت را بزرگ کن

چه لحن آشنایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد